فکر می کنم اگر شیطان وجود نداشته باشد و انسان آن را آفریده باشد، به صورت و صفات خودش آفریده است،
پس این همان کاری است که در مورد خدا هم انجام داده است!
برادران کارمازوف.
اُشو فیلسوف هندی می گوید :
«حتی انتخاب کردن جهنم زیباست
در زمانی که به زور میخواهند شما
را وارد بهشت کنند!
زیرا بهشتی که به زور واردش شوی از جهنم بدتر است.
جهنمی که به انتخاب خودتان
باشد یک بهشت است.»
قریبا ۵۰۰۰ خدا تحت پرستش انسانها هستند.
اما نگران نباش خدای شما درست است.
مذهب دفاعی است در مقابل تجربه خدا.
شادمان از آن هستم که خود را از بندِ دین رها ساختهایم، امّا آیا نوعی اخلاقِ طبیعی به حدِّ کافی نیرومند – قواعدِ اخلاقی جدا از دین – به وجود آوردهایم که توانا باشد غرایزِ چپاول، پرخاشگری و شهوترانیِ ما را مهار کرده، از سقوطِ تمدّن به ورطه آز، بیعفّتی و جنایت جلوگیری کند؟ آیا واقعاً دیگر اهلِ تعصّب نیستیم یا تنها تعصّبِ مذهبی را به خصومتهای ملّی، نژادی و آرمانی تبدیل کردهایم؟ آیا منش و رفتارمان از گذشته بهتر شده است یا بدتر؟
ترس سرچشمه اصلی خرافات است، و یکی از منابع اصلی ستمگری. چیره شدن به ترس شروع فرزانگی است.
ادیان کارکردی دوگانه دارند. فقر فقرا را با وعده ثروت معنوی جبران میکند … ضمن اینکه مشروعیت لازم را به طبقه ثروتمند میدهد.
زیاد در فکر عبادت خدایت که نمیدانی خواست واقعی او چیست نباش؛ بلکه در خدمت مردمی باش که میدانی مشکلاتشان چیست و چه می خواهند.
هیچکس نمیتواند در کنار تخت کودکی که داره فوت میشه بنشینه و هنوز به خدا ایمان داشته باشه.
حاضرم شرط ببندم، اگر همین فردا ملایی در این کشور فتوا دهد که «توالت رفتن گناه است» گاوهایی پیدا شوند که توالت نروند و درون شلوار خود برینند .
شما هرگز خودت را وقف چیزی که در آن اطمینان کامل داری نمیکنی. هیچ آدمی متعصبانه فریاد نمیکشد که خورشید فردا طلوع خواهد کرد. شما میدانی که خورشید فردا طلوع میکند. وقتی که آدمها متعصبانه خود را وقف اعتقادات سیاسی و یا مذهبی و یا هر نوع دیگر دگم و یا هدف میکنند، همیشه به این خاطر است که این جزم اندیشی و اهداف متعصبانه در تردید هستند.
«بزرگترین خیانتی که میتوانی در حق کسی بکنی این است که او را در یک امیدِ نشدنی و محال، حبساش کنی و بگذاری انتظار بکشد»
دو چیز بینهایت هستند:
اول، دنیای کائنات، و دوم، حماقت انسان!
اما باید بگویم که در میان آن دو، من فقط از بینهایت بودن کائنات مطمئن نیستم…!
کل تاریخ فلسفه میبایست، با حذف آن اختراع گمراه کننده به نام خدا، بازنویسی شود.
در تمام قرن اول مسیحی، هیچ مورخ، دین پژوه، سیاستمدار، فیلسوف یا شاعر، یونانی یا رومی از عیسی نامی نبرده است. نام او هرگز در یک کتیبه وجود ندارد، و هرگز در یک تکه مکاتباتی خصوصی یافت نمیشود. صفر بصورت موکد! مرجع صفر.
مذهب یک کارزار تبلیغاتی برای یک کالائی است که وجود ندارد.
مسیحیت انجیلی (فرقه ای منشعب از پروتستانیزم) توسط افرادی ربوده شده است که اگر خود عیسی مسیح به در خانهشان میآمد، او را با لگد از در بیرون میکردن.
اگرچه هنوز چیزهایی در جهان وجود دارند که ما قادر به درک آنها نیستیم و شاید هرگز به طور کامل هم نشویم اما این دلیل نمی شود که برای راحتی خود توضیح بی اساسی را بیان کنیم. شاید بهتر است بگوییم که ایمان به خدا جواب نیست بلکه به شکلی دیگر همان عبارت من نمیدانم هست.