bannerzz

جستن از گله و گله خصلتی

ابوذر_شریعتی

از همان دوران کودکی بواسطه‌ی تحمیل گزاره های زندگی-نابود-کن و غريزه-کُش نه گذاشتن تجربه‌ی شیرینی از کودکی و بچگی داشته باشیم و نه اجازه دادند در دوران نوجوانی، از لحظات شیرین بلوغ و احساس غرور و استقلال و شور و شوقِ گام گذاشتن در جهان‌ِ به اصطلاح آدم بزرگ ها لذت ببریم.

و اکنون نیز بواسطه‌ی "این در شأن تو نیست" "یک معلم یک دبیر یک استاد دانشگاه یا دانشجو و … چنین نمی کند … چنین نمی پوشد … چنین نمی گوید … فلان جا نمی رود … بهمان نمی شود … " باز هم آمده اند تا خفه مان کنند و نگذارند که خودمان باشیم …

من صراحتا می خواهم بجای تمامی هم-نسلانی که با من هم-دردند بگویم:

گـــور بابای زشت است و مناسب نیست و در شأن شما نیست و حقیر است و … من می‌خواهم خودم باشم و فلسفه‌ی خاصِّ زندگیِ خودم را داشته باشم و خودم تعیین کنم که با چه کسی وارد رابطه می شوم و چرا جدا می شوم (جدا شدن و رابطه گرفتن من به هیچ احدی ارتباط ندارد و من برای رابطه داشتن و جدا شدن از هیچکس نه ابایی خواهم داشت و نه ملاحظه‌ی آبرویی کسی را خواهم کرد که بازهم با کلیشه هایی مثلِ "اگر جدا شوی آبروی خانواده مان می رود" "اگر ازدواج نکنی از پسر عمه و عمو و خاله هایت عقب مانی و … " زندگیِ مان را حرام کنند)

باری … در میان نگاه گله خصلتانِ آبرو-محور می بایست در چنان صراحتی به خود-بودگی چسبید که احدی، جرأتِ تحمیلِ احساس گناه و قید و بند های غریزه-کُش و زندگی-تباه-کُن را نداشته باشد …

به همین جهت بود که نیچه اُسُّ و اساسِ اصالت و آری گویی به زندگی را در گروِ بیرون جستن از گله و گله خصلتی و تن ندادن به اطاعت و فرمانبرداری می دانست و دعوت به لوح شکنی می کرد و متذکر می شد که جماعتِ مقدس پرست بیش از همه از لوح شکن است که بیزارند:

"مؤمنان همه دین ها را بنگرید! از چه کس از همه بیش بیزارند؟ از آن کس که لوح ارزش هایشان را در هم شکنند. از شکننده، از قانون شکن، لیک او همانا آفریننده است! آفریننده جویای یاران است. نه نعش ها و گله ها و مؤمنان. آفریننده جویای آفرینندگان قرین خویش است، جویای آنانی که ارزش های نو را بر لوح های نو می نگارند."



برگشت به صفحه مذهب

برگشت به خانه